میدانے اربــــــــاب !؟
نوشته شده توسط تنهایی در 21 آبان 1394 in بدون موضوع
میدانے اربــــــــاب !؟
ما را از کودکے بہ جدایـے ها عادت دادند
همان جایـے کہ روے تختہ سیاه مےنوشتند :
❣ خـــوب ها ❣ بـــــدها ❣
و من بـــــدترین ِ بـــــدها هستم
آری قبول دارم بد بودنم را….
اما ای خداوندی که از رگ گردن به من نزدیکتری
من جز درگاهت دری نمی شناسم…
بد بودم می دانم،بد کردم می دانم …
اما جز تو کس ندارم
ای امید ناامیدان رهایم بخش از این مردابی که اسیر آن شده ام…
معبودم عجیب خسته ام از خودم…
شنیده ام که فرشته ها در حسرت آدم بودن هستند ….
و من در حسرت فرشته بودن
خدایا می بینی تنهایی ام را
دیگر درد دلم را برای کسی بازگو نمی کنم
فقط و فقط با خودت سخن می گویم
و ای خداوند یقین دارم که می شنوی فریاد دلم را
خدای مـن
در میــآن این همـﮧ چشـــمـ ، نگـــــــــآه تو مرا بـﮯ نیاز مـﮯ سازد از هر نگـــــآهـــﮯ …
فرم در حال بارگذاری ...