شمیم باران
|خانه|تماس |ورود
  • « هر شب می خونم باشور ونوا،
  • حرف هاي خداوند با من بنده »
یا امام رضا (علیه السلام)
نوشته شده توسط تنهایی در 13 آبان 1394 in بدون موضوع

یا امام رضا

شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضي حائري قدس سرّه، برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازي که در بين مردم به نماز وحشت

معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم،. چند شب بعد او را در عالم خواب

ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگي دنيايي چه خبر است؟!

پرسيدم: آقاي حائري، اوضاع‌تان چطور است؟ آقاي حائري که راضي و خوشحال به نظر مي‌آمد، رفت توي فکر و پس از چند

لحظه، انگار که از گذشته‌اي دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن… وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در

درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت

درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک

گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.

ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايي نامأنوس که موهايم را بر بدنم

راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي

بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه

مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان

مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و

بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بي‌کسي غربت کردم: - خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز

تو کسي را ندارم….

همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايي از پشت سرم شدم. صدايي دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر

موسيقي دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوري را ديدم که از آن بالا بالاهاي دور دست به سوي من مي‌آمد.

هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم

و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور. نوري چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود

و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقاي

حائري! ترسيدي؟

من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر

تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهي سرشار از عطوفت، مهرباني و قدرشناسي به من مي‌نگريستند فرمودند: - من علي بن

موسي الرّضا(ع) هستم. آقاي حائري! شما 38 مرتبه به زيارت من آمديد من هم 38 مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين

مرتبه‌اش بود 37 بار ديگر هم خواهم آمد.

 

ناقل آيت‌الله العظمي سيدشهاب‌الدين مرعشي نجفي(ره)

برچسب‌ها: حکایت, علما, امام رضا, برزخ
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۷/۱۶ساعت توسط محمد | نظر بدهید


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آخرین مطالب
  • ای محمد (ص)
  • حرفی که دارم با شما گفتن ندارد
  • یا امام حسین به داد من گرفتار برس
  • بولیوی روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را قطع کرد.
  • یا مولا یا صاحب الزمان
  • راهت ای دوست...
  • ایام فاطمیه
  • لبیک یا خامنه ای،
  • ....نازارگم
  • آیه 156 سوره اعراف
آخرین نظرات
  • مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر  
    • مرکز تخصصی نرجس خاتون (س)شاهين شهر
    در خوشحال کردن امام(ع)باترک گناه ...
  • راحیل  
    • رزق کریم (مسائل اقتصادی)
    • پازل زیبای اندیشه دینی
    در #آسایشگاه_سالمندان
  • سیــده الهام عزتی  
    • °۞ شبـستـانِ عاشـ♡ـقے ۞°
    در قضاوت
  • سیــده الهام عزتی  
    • °۞ شبـستـانِ عاشـ♡ـقے ۞°
    در نذر کردم
  • سیــده الهام عزتی  
    • °۞ شبـستـانِ عاشـ♡ـقے ۞°
    در در حسرت تو خون شده چشم ....
  •  
    • وبلاگ مدرسه علمیه کوثر
    • تازه های کوثر
    در اخ چقدر دلتنگ هستیم سردار
  • نصب پارکت لمینت  
    • http://bit.ly/32P0Kx5>
    در دکتر شریعتی
  • زكي زاده  
    • مائده
    در زندگی
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در تلنگر ۲
  • تنهایی  
    • شمیم باران
    در اندکی _تامل
  • نگار  
    • طلبه نگار
    در اندکی _تامل
  • تنهایی  
    • شمیم باران
    در دنیاخسته ام
  • تنهایی  
    • شمیم باران
    در دنیاخسته ام
  • آرامـــ  
    • درخت سیب
    • مغـــز نوشتــــ
    در دنیاخسته ام
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ  
    • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
    در دنیاخسته ام
  • یادگاری  
    • یادگاری
    • عطر چفیه ها
    • وبلاگ حضرت زینب سلام الله علیها یزد
    در حسین برگ وبرم
  • پشتیبانی کوثر بلاگ  
    • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
    • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ
    در خمس، از منابع مهمّ مالى اسلام‌ 1
  • تسنیم  
    • روضه گاه مجازی تسنیمی از جنت یار
    • رزاق
    در مردی به زیارت
  • حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت  
    • الزهراء(س) گلدشت
    در عید عید عید
  • آرامـــ  
    • درخت سیب
    • مغـــز نوشتــــ
    در فریب شیطان...
Sidebar 2
This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            
شمیم باران
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
جستجو
موضوعات
  • همه
  • بدون موضوع
فیدهای XML
  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان