جمعه
نوشته شده توسط تنهایی در 16 آبان 1398 in بدون موضوع
جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد
نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد
بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم
مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد
شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت
فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد
کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز
می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد
یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت
یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد
هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها
تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد…
( شــــاعـــر ســیـدحــمیــدرضــابـرقـعی)
فرم در حال بارگذاری ...