گاهی كه غم به سراغت آمد ، چمدان دلت را ببند و با كوله بارى از دلخوشى هايت دور شو ، به جاده ى بى انتهاى آرامش سفر كن …..
سخت كه گذشت ، بزن به دل طبيعت و به هرجايى كه رسيدى دلخوشى هاى تازه ترى را روى هم بچين تا ديوارى بين غم ها و خودت بسازى و هرگز نااميد نشوى
ايمان داشته باش كه اميد ، كليد تمامِ دست نيافتنى هايى ست كه آدم هاى نااميد فقط از دور تماشايش میكنند
موضوع: "بدون موضوع"
مهم نیست که چقدر تحصیل کرده ای ،
چقدر با استعدادی ،
یا چقدر ثروتمندی ،
نحوه ی رفتارت با دیگران ،
همه چیز را راجع به تو می گوید
اگر جایی را که ایستاده اید، نمی پسندید
عوضش کنید، شما درخت نیستید.
کدخدای ده گفت: اگر با برادرت در افتادی
و می خواهی او را بکشی،
اول بنشین
و چپقت را چاق کن.
چپق اول که تمام شد، متوجه
می شوی که روی هم رفته
برای خطای انجام شده مجازات
سنگینی است و خود را راضی می کنی
که تنها با چوب و چماق به جانش بیفتی.
آن وقت چپق دوم را چاق کن و تمامش کن.
بعد به این فکر می افتی که
به جای کتک زدن بهتر است
به سختی دعوایش کنی.
حالا چپق سوم را چاق کن.
وقتی آن را تمام کردی، پیش برادرت
می روی و به جای دعوا کردن ،
او را در آغوش می گیری!
نکته:
در واقع آنکس که شما را عصبانی
می کند، شما را فتح کرده.
اگر به خود اجازه می دهید
از دست کسی خشمگین باشید
و بخش عمده ای از عاطفه و
ذهنتان را به او اختصاص دهید،
در واقع به او اجازه تصاحب
این بخشهای وجودتان را داده اید
حواسمان نیست که چه راحت باحرفی که درهوا رهامیکنیم
چگونه یک نفر را به هم میریزیم
چند نفر را به جان هم می اندازیم
چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم
چقدر زخم میزنیم….
حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم
و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان
اما یکی ممکن است گیر کند…
بین کلمه های ما…
بین قضاوتهای ما…
بین برداشت های ما…
دلی که میشکنیم ارزان نیست…